رد مي شوي از كنارم

 

وخوب مي دانم

 

آن نگاه گريزان

 

سهم ساده ي دست هاي خسته ي من است

 

كه بر شيار شانه هاي تو

 

روزگاري مي آرميد

 

بايد تگرگ ببارد

 

وچاره ي كار باران نيست